عافیت را خواستم بهرنگار اما نشد بودنش کردم طلب از روزگار اما نشد
ازسراب دوریش کردم صبورانه گذر با امید نوش آب ازچشمه سارامانشد
گریه ام شدبال پروازدعاهای سحر تا رخ مه رانپوشا ند غبا ر اما نشد
برگ ریزان خزان را پشت سربگذاشتم تا که سرمستم کند بوی بهار اما نشد
سینه ام آماج موج سرکش اندوه شد تا بیا بم لذت دریا کنا ر اما نشد
درره بی بازگشت آن دم بی بازدم سوختم درشعله ها ی انتظا رامانشد
خواهش خودرا نیالودم به منت ازکسی خالصانه خواستم ازکردگار اما نشد
بهرخالی کردن دل ازرسوبات غمش برکشیدم آه وسردادم هوار اما نشد
آرزوکردم که دردنیای خاطرخواهیم یک غزل ازمن بخواند یادگار اما نشد
عقده بنهفته دردل سدراه گریه شد تا کند توفان اشکم را مهار اما نشد
بهرهمدردی برای او فروزان شد شهاب تادمی گیرد دل تنگش قرار اما نشد
A-shahab
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian